داستان من

مدیر سایتنویسنده: مدیر سایت
بازدید: 540 بازدید

 پدرم تعریف می‌کنه که در ایام کودکی پیش مرحوم پدر بزرگم از سرشناسان دوخت کفش در بازار سرپوشیده تبریز کار می کرده…. هر چند روز یکبار بعد از اتمام سفارش مشتریان, ده لنگه کفش را در سر هریک از انگشتان کوچیکش قرار میداده و دوان دوان با قدم های کودکانه دالانهای پر پیچ و خم بازار تبریز را طی می‌کرده تا سفارش ها را به اوس محمود که مسئول تحویل سفارش به مشتری بود برسونه…… و دست آخر برای هر تحویل یه دونه یه قرونی ازش میگرفت و خوشحال و خرامان برمیگشته پیش پدر….. کی فکر میکرد که الان بعداز گذشت پنجاه سال پسر همون کودک در ادامه ی کار پدر داره کفشهای با کیفیت چرم اصیل تبریز را به دست هموطنان در سراسر ایران میرسونه……به امید موفقیت

دسته بندی دسته بندی نشده
اشتراک گذاری
Younes2, [۲۸.۰۱.۲۳ ۱۸:۲۹] پدرم تعریف می‌کنه که در ایام کودکی پیش مرحوم پدر بزرگم از سرشناسان دوخت کفش در بازار سرپوشیده تبریز کار می کرده.... هر چند روز یکبار بعد از اتمام سفارش مشتریان, ده لنگه کفش را در سر هریک از انگشتان کوچیکش قرار میداده و دوان دوان با قدم های کودکانه دالانهای پر پیچ و خم بازار تبریز را طی می‌کرده تا سفارش ها را به اوس محمود که مسئول تحویل سفارش به مشتری بود برسونه...... و دست آخر برای هر تحویل یه دونه یه قرونی ازش میگرفت و خوشحال و خرامان برمیگشته پیش پدر..... کی فکر میکرد که الان بعداز گذشت پنجاه سال پسر همون کودک در ادامه ی کار پدر داره کفشهای با کیفیت چرم اصیل تبریز را به دست هموطنان در سراسر ایران میرسونه......به امید موفقیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اینستاگرام ما را دنبال کنید
سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت